مردم شناسی
مردم شناسی

پژوهش های میدانی درزمینه مردم شناسی ایران
منوي اصلي
صفحه اصلي
پروفايل مدير
عناوين وبلاگ
آرشيو وبلاگ
پست الكترونيكي

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آرشيو
3 فروردين 1395
4 خرداد 1394
5 آبان 1393
2 اسفند 1391
5 دی 1391
7 آبان 1391
3 مرداد 1391
7 تير 1391
5 تير 1391
3 تير 1391
2 تير 1391
1 تير 1391
6 مهر 1390
3 مهر 1390
2 مهر 1390
نويسندگان
محمدسعیدجانب اللهی
کد هاي جاوا

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 8
بازدید کل : 31835
تعداد مطالب : 18
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

طایفه نارویی  <-PostCategory-> 

ب- خوانین هر گاه شخصی را می دیدند که در میان مردم پایگاهی دارد، یا سوارکار شجاع و مبارزی است و چند نفری در خدمت او هستند، دختر خود را به او می دادند تا او و یارانش را به خدمت گیرند، کما اینکه سردار حسین خان دختر خود را به میر مبارک که سیدی بود و طرفداران سلحشوری داشت داد و با این پیوند بلوچهای آهورانی را به خود نزدیک کرد. سعید خان نارویی نیز از همین سیاست برای جلب نظر شاه مهراب خان استفاده نمود، حاصل چنین ازدواجهایی معمولاً شکل گرفتن طوایف جدید بود، چنانکه از ازدواج میر مبارک با دختر حسین خان طایفه مبارکی، و از وصلت شاه مهراب خان با دختر سعید خان طایفه جدید بارکزیی بوجود آمد.

ج- کسانی که تازه به جاه و مقامی می رسیدند، بی آنکه خانواده های قدیمی نقش در شکل گیری قدرت آنها داشته باشند بعد از استقرار در مقام حاکمیت برای بسط قدرت و نفوذ خویش با چنین خانواده هایی وصلت می کردند تا آنها  را به حمایت از خود تشویق نمایند ازدواج با خانواده هایی که سالها در منطقه مصدر قدرت بودند و چهره شناخته شده ای دارند، در یک جامعه سنتی که اصل و نسب را محترم می شمارد و حکومت را میراث پدری، ودیعه الهی میداند، تنها اهرم قدرت است. لذا هر صاحب قدرتی که تکیه بر تخت سروری قوم نی زد، نمی توانست این اصل را نادیده بگیرد، از طرفی چون اصل وراثت و انتقال حسب و نسب را از مادر می دانستند، ازدواج با خانواده های قدیمی آینده فرزندانشان را تأمین می کرد، بعضی اصول عشایری مثل مشروع بودن تعدد زوجات و حرمت به اصل خویشاوند: که اعضاء طایفه را چون عضو یک پیکر می داند، از جنبه های دیگر تشویق کننده این ازدواج ها بود.

این نوع برقراری ارتباط در طول دوره تاریخی مورد تحقیق این مقال ( نادر شاه تا پهلوی) در طوایف رو به اضمحلال و نوپا کاملاً مشهود است. مثلا این دوره در سیستان مصادف با افول قدرت طایفه کیانی است که صدها سال سابقه حکومت محلی دارد و خود را از نسل یک سلسه قدیمی تقریباً محبوب (صفاریه) می داند. مدعیان سر سخت این طایفه قدیمی، طوایف نوپایی مثل سر بندی و شهرکی (جانب اللهی ، ص 147). سنجرانی، نارویی و بعدها خانواده علم می باشند که همگی در شبکه خویشاوندی مانند یک تار عنکبوت به‌هم گره خورده اند. ملک جلال الدین آخرین ملک از ملوک کیانی با خانواده ابراهیم خان سنجرانی پیوند زناشویی بسته بودند. ( یادداشت های مولف) دختر پردل خان نیز همسر خدادادخان نارویی بود، سردار ابراهیم خان سنجرانی با دختر سردار علم خان نارویی ازدواج کرده بود و شریف خان پسر علم خان نارویی دختر ابراهیم خان فرزند خان جهان خان سنجرانی (نوه ابراهیم خان مذکور) را به زنی داشت. میر علم خان شوکت‌الملک و فرزندش امیر علی اکبر خان نیز با این دو خانواده وصلت کرده بودند.

در بلوچستان نیز وضع مشابهی وجود داشت، ملک های بمپور نیز شاخه دیگری از ملوک وابسته به صفاریه بودند که نارویی ها آنانرا مقهور خود کردند، اگر در سیستان نارویی ها با رقیبی مثل خانواده علم موجه شدند و نتوانستند کاری از پیش ببرند در بلوچستان نارویی ها بطوری که بیان شد با گسترش شبکه خویشاوندی برای یک دوره نسبتاً طولانی حاکم بلا معارض بودند.

 

یادداشت‌ها

 

1. میار(mayar) بمعنی پناه گرفتن نزد کسی برای رهایی از آسیب دیگری است، این سنت از چنان اعتباری در بلوچ برخوردار است که اگر کسی میار شخصی را پذیرفت تا پای جان از او دفاع می کند، معمولاً کسانی که می خواستند در مقابل خان یا سرداری بایستند، نزد خان یا سردار دیگری که قدرتش هم طراز او بود «میار» می شدند، گاه مجرمین و قاتلین نیز برای فرار از انتقام طرف مقابل خود را «میار» شخص با نفوذ و قدرتمندی می کردند، میار شدن در اماکن مقدسه یا حتی قبر کسی که نزد مردم محبوبیت دارد نیز معمول بود، بعضی میار گهواره بچه یا چادر و کفش همسر خان می شدند، معروف است که چاکر خان کشنده مارمولکی که به زیر گهواره بچه اش بود کشت که چرا «میار» گهواره بچه مرا کشته ای جعفری می نویسد: میر شبهاک یا شاهیک بیشتر بلوچان مکران را در زیر فرمانروایی خود آورده بود، پسرش «میرچاکر» که رستم دستان شعرهای حماسی بلوچان است. بر خاران ولس بیله و قلات دست یافته و تا مرزهای پنجاب پیش رفت، این مرد و پدرس را باید «داود و سلیمان» بلوچان نامید، پدرش مکران را زیر فرمان گرفت و او خودش بیش از شصت سال سرداری بلوچان را در دست داشت و  به خوبی توانست انبوهی از بلوچان را از دشتزارهای بلوچستان برکنده به زمینهای سرسبز و شاداب پنجاب بکشاند. با مرگ او در سال 957 هجری سردار بازی و خان خانی شگفتی پدید آمد و بلوچان دیگر نتوانستند دست بهم داده یگانگی زود گذر زمان چاکر را به خود برگردانند( جعفری ص 792) .

2. کوتوال: فرمانده نیروهای حکومتی و پاسدار هر منطقه را کوتوال می نامیدند، کوتوال هر حوزه یا وکیل در حقیقت نماینده حاکم در آن حوزه بود، وظایف او عبارت بود از سرپرستی تفنگچی ها و خدمه ی حکومتی، ایجاد نظم، اجرای قوانین و دستورات حاکم، نظارت بر وصول مالیاتها و گرد آوری آن، وصول جرایم، پاسداری منطقه در برابر دشمنان داخلی و خارجی و بالاخره نظارت بر اجرای وظایف کد خدا( برقعی ، ص  134) 

 

3. هلک (halk) مجموعه چند خانوار است که با هم خویشاوندی نزدیک دارند، و معمولاً از یک تبار می باشند که با ازدواج‌های درون گروهی پیوند خود را مستحکم‌تر نموده اند، احتمالاً اصل آن «خلق» بوده که مصنفین به پیروی از تلفظ مخصوص بلوچ به این شکل نوشته اند ( زیرا بلوچ "خ" را "ح" و "ق" را "ک" تلفظ می‌کند) در رأس «هلک» ریش سفیدی قرار دارد که به او" کماش" (kamâš) می‌گویند. "خیل"  نیز به مجموعه چادرهای بلوچ گفته می شود، هر خیل به نام رئیس یا بزرگ آن نامیده می شود ( نک . جانب‌اللهی ، 1367 ، ص 9-128 )

 

 4. ترکمن (کلمه ایل) را به دو معنی می گیرند، یکی برای توصیف یک گروه مکانی یا سیاسی و دیگری به عنوان صفتی برای توصیف رابطه صلح آمیز میان دو یا چند گروه از مردم در اینجا معنی دوم مراد است ( آیرونز ،. ص 157 ). قان دوشر به معنی خویش خونی است دارا بودن یک نیای پدری با حداکثر هفت پشت فاصله ( همان ، ص 158)

5. میزان خوار بودن چنین زنی را در این مثل بلوچی می توان دید که زنهای بلوچ وقتی از طرف خانواده شوهر شدیداً مورد آزار و ستم قرار گیرید می گویند:

 «مه کنجه سرافتاخوخوخانیو»                                                            me-kenje-sar-eaftaxixaniyo

یعنی که دختر سر هفت خون نیستم.

 

6. باشنده :  باشنده اصطلاحی است برای قشرهای پایین تر از امیر مثل کد خدایان و غیره. نوکر و غلام و درزاده سه قشر از اقشار دون پایه و خدمتگذار اقشار ما فوق خود هستند، نوکران ضمن اینکه نقش محافظ سردار را ایفا مینمودند، برای هر نوع خدمتی گوش به فرمان بودند، این گروه بخصوص پیک مرگ محسوب می شدند و سردار هر کس را که میخواست نابود کند به این گروه رجوع میکرد. نوکران خود رئیس داشتند که به او «سرنوکر»می گفتند، این گروه بر عکس بردگان (غلام و کنیز) در ازاء کار خود مزد می گرفتند. غلام بازمانده دوران برده داری در بلوچستان است. که یا نسل اندر نسل برده بودندو عموماً سیاه پوست اند و یا کسانی هستند که در حملات طوایف بلوچ به استانهای مجاور به اسارت گرفته شده و در اینجا فروخته شده اند که به این گروه «بندی » هم می گویند. در زاده کارگران کشاورز هستند، معمولاً آب و ملکی ندارند، تا پیش از این حق مالکیت هم نداشتند، ولی اخیراً کسی مانع ملک دار شدن آنها نیست اگر توانش را داشته باشند.

باشنده اصطلاحی است برای قشرهای پائین تر از امیر مثل کد خدایان و غیره.

7.ذات : مبین پایگاه اجتماعی و مرتبه‌ی افراد اجتماع است، هر کس در هر ذاتی دیده بر جهان گشاید در همان » ذات« می ماند و هیچ عاملی «ذات» او را تغییر نخواهد داد، هر کس خود میداند از چه ذاتی است و جامعه نیز تعلق او را به آن «ذات» می داند ذات را اساس خون است و پیوندهای خونی. «ذات» از پدر به فرزند نمی رسد، بلکه از مادر به فرزند منتقل می شود ( برقعی ، ص 67 )

8. لت(lat)  : چوب  

9. ملک گلزار خان از بازماندگان ملوک کیانی بوده است که خود را از اعقاب صفاریه یا کیانیان می دانستند و سال‌ها در سیستان حکومت داشتند. و بر خلاف نظر خوشبینانه برخی از محققین این ملوک چندان هم وطن پرست نبوده اند. چهره مشهور آن‌ها ملک محمود بود که می‌توانست سد راه محمود افغان باشد و چنین نکرد.

10. کول ها از مردم دیگر کاملاً جدایند، به سبب درجه و مقام پایینی که دراجتماع دارند گمان می‌رود که آنان اولاد غلامان زر خرید و یا گرفتار آمده در میدان جنگند و ناگزیر در زمین اربابان و مالکین کار می کنند، زراع یا کشته گر می‌باشند ( تیت ، 1362 ، ص 221 )  

11. زیی یا زهی و زایی پسوندی است که بلوچ با افزودن به نام جد خود وابستگی خویش را بهر تیره مشخص می نماید، روضه الصفا می نویسد: چون پنج بطن بگردید در آخر نام او «زایی » اضافه نمایند ( هدایت ، ص 173 ).

 

12. بنا به روایت شفاهی « ممسنی» طایفه ای بودنده اند در پاکستان دو در محلی به نام مستونک در 50 فرسخی کویته زندگی می کردند. ایوب خان آنها را پراکنده کرد. تیت از طایفه ای به نام ماماسنی نام       می برند که در همین حوالی مرز می‌زیسته‌اند و با نکودری ها در آمیخته‌اند ( تیت ، ص 261 )  وی مرکز آنها را در جنوب شرقی پنجگو و از طایفه لر می داند.

13. رام شهرستان  یکی از شهرهای آباد بیش از اسلام، در غرب روستای کمک( تیت ، ص 8- 27 )

 

14 .

دو گروه بنام ملک در بمپور و مضافات آن حکومت داشته اند که بیشتر مورخین از باب مسامحه این دو را یکی دانسته اند، بنیان گذار حکومت ملک های گروه اول ملک شجاع الدین یا تاج الدین زوزن بود که در 611 هجری همزمان با استیلای چنگیز بمپور را تصرف کرد و ظاهراً اعقاب او با عنوان ملک تا عهد شاه عباس اول تحت امر حکام کرمان حکومت کردند، در این زمان ملک شمس الدین ادعای استقلال کرد. گنجعلی خان والی کرمان در 1022 هجری مامور سرکوبی او شد، بنا به قول عالم آرای عباسی نامبرده وی را دستگیر کرد و به اصفهان برد، چون دعوی سیادت و تشیع نمود مراحم خسروانه شامل حال او گشت. وی به زودی مرد (ص 61 عالم آراج 2) پسرش ملک میرزا نیز از طرف حکومت صفوی برای جانشینی او مورد تأیید قرار گرفت. او هم بزودی مرد یا به قولی در 1024 هجری به دست بلیدیان کشته شد، احتمالا جانشین او ملک اختیار الدین بوده است که به دربار صفوی رفت و تا 1033 هجری نیز از او نام هست. از این پس به نظر می رسد که بلیدیان بر مکران مسلط شده اند، بلیدیان توسط گیجکیان که خود را از اعقاب راجیوتها می دانستند از پای در آمدند، رئیس گیچکیان ملک دینار نام داشت که معاصر نادرشاه بود، بنابراین ملک شیر خان که سایکس او را از اعقاب صفاریان یعنی بازمانده ملک ها سابق می داند به احتمال قوی فرزند و جانشین این ملک دینار بوده است که بدست پیر محمد سردار نادر به قتل رسید. ولی پسرش ملک اردشیر موقعیت خود را در بمپیور مستحکم ساخت و سردار نامبرده قربانی توطئه رقیب خود شد و فرصت سرکوب او را پیدا نکرد، تا اینکه نصیر خان اول (1208-1154) گیچکیان را قتل عام نمود و بنیاد آنها بر انداخت. و نارویی ها با استفاده از اغتشاشات توانستند بر اوضاع بمپور مسلط شوند، سایکس می نویسد: نصیر خان در دوره هرج و مرج بعد از مرگ نادر مشرق بلوچستان قدرتی بهم رسانید و بعدا تا بمپور نیز دامنه اقتدار او توسعه پیدا کرد، ولی اعقاب او نتوانستند موقعیت خود را حفظ کنند و در 1810 میلادی (1225 ه) از دزک تا بزمان تحت امر و فرمان شاه مهراب خان فهرجی درآمد. (سایکس ، ص 20-139) وافزوده است که شاه مهراب خان از طایفه نهرویی بود و اصل و نسب صحیحی نداشت ولی بعدها دختر سعید خان از اعیان بمپور را به حباله نکاح در آورد و بدین وسیله قدرتی بهم زد و به نقاط اطراف مسلط شد. (همانجا)

 

 

این شاه مهراب همانطور که برقعی هم تذکر می دهد، بر خلاف گفته سایکس نه شاه است و نه از طایفه نارویی بلکه شیخ مهراب است و داماد سعید خان نارویی. نصیر خان نیز از طایفه براهویی است ( جانب‌اللهی 1362 ، ص 127 ناصر خان دوم).

 

 

16. نارویی ها در بمپور به نام جد خود شیران، شیران زیی و شیرانی نامیده شدند.

 

 

17. طایفه‌ی سنجرانی از قدیم در چخانسوز زندگی می‌کرده‌اند، بنا به قول تیت، چخانسور صدها سال در تصرف خانواده‌ای قرار داشت که اسم و خطاب موروثی آنان «میر» بود و خانواده‌ی آنان‌را «میر عرب»       می‌گفتند، سنجرانی تا یک قرن مالیات علفچر را به این خانواده می پرداختند، تا اینکه سردار سنجرانی با دختر یکی از میران چخانسور ازدواج کرد و ارگ او را زیر تسلط گرفت ( تیت ، 1362 ، ص 58). چخانسوز در زمان ناصرالدین شاه با حکمیت گلداسمید از ایران جدا شد، سنجرانی‌ها به علت وابستگی بیشتری که به سیستان ایران داشتند، با رهبری ابراهیم خان سنجرانی به سیستان آمدند و در بخش میانکنگی در قریه‌ی سیادک و کنگ شیر علیخان مستقر شدند، سردار ابراهیم خان با دختر سردار علم خان نارویی ازدواج کرد که فرزند آن‌ها سردار خان جان خان یکی دیگر از سرداران با نفوذ این طایفه بوده است.

 

 

منابع

 

 - آدمیت، فریدون، امیر کبیر و ایران، خوارزمی، 1361.

 - آیرونز، ویلیام، کوچ نشینی به‌عنوان راهی برای سازگاری سیاسی: نمونه ترکمن‌های یموت، ترجمه پیروز الف . ایلات و عشایر، مجموعه کتاب آگاه ، تهران، 1362.

  - آیتی، محمد حسین تاریخ و تراجم و حال قاینات و قهستان، شرکت سهامی چاپ ، تهران، 1327.

 

 

- اسپکه ، سازمان برنامه و بودجه، مرکز پژوهشی خلیج فارس و دریای عمان، نسخه تایپ شده، آبان 2535 نشریه شماره «19»

-  برقعی، محمد، سازمان سیاسی حکومت محلی بنت، دانشگاه بو علی سینا، مازیار، 36 (1356)

- بغدادی ابو منصور عبدالقاهر، ترجمه الفرق بین الفرق در تاریخ مذاهب اسلام، اهتمام دکتر محمد جواد مشکور، اشراقی، تهران، 1358

 

 - بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ترجمه دکتر آذرتاش آذرنوش، بنیاد فرهنگ ایران، 1346، ص 327.

 

  - تیت، جی ، پی ، سیستان، به اهتمام غلامعلی رئیس الذاکرین، اداره حفظ – و احیاء میراث فرهنگی اداره کل ارشاد اسلامی سیستان و بلوچستان، 1362.

 

  - تیت، جی بی سیستان جلد اول، ترجمه دکتر سید احمد موسوی، انتشارات اداره کل ارشاد اسلامی سیستان و بلوچستان با همکاری سازمان ملی حفاظت آثار باستانی ایران، 1364.

 

 - جانب‌اللهی ، محمد سعید، "مقدمه ای بر شناخت طوایف سیستان" ، مجموعه مقالات مردم شناسی ، دفتر دوم ،  مرکز مردم شناسی، 1362

 

 - جانب‌اللهی ، محمد سعید، "فنون کوچ نشینان بلوچ در سازگاری با محیط زیست، نمونه عشایر سراوان"  فصلنامه، تحقیقات جغرافیائی، شماره 1، سال سوم، تابستان 1367، آستان قدس رضوی.

 - جانب‌اللهی ، محمد سعید، "سفری مردم شناختیبه‌قلمرو عشایر  بلوچ درحوزه ایرانشهر" ، فصلنامه فرهنگ مردم ، سال اول ، شماره دوم ، تابستان 138

 

- جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، پیروز، 1354، ص 36

- جعفری، علی اکبر، بلوچ و بلوچی، مجله سخن : ش. 14 ، 8 و 9. 1342

- حیدری، بهرام، بخدا می کشم هر کس که کشتم، زمان، تهران، 1355، ص 15.

- داوری، حسین، اسناد خاندان کلانتر سیستان، بررسی تاریخی، 5 و6. سال چهارم اسفند 1348. مرداد

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






+ نوشته شده در سه شنبه 13 تير 1391برچسب:نظام خویشاوندی بلوچ , نارویی, ازدواج بلوچ , ازدواج خون بست , ازدواج سیاسی ,ساعت 9:38 توسط محمدسعیدجانب اللهی |
مطالب پيشين
» سفرنامه ی مردم شناسی شهرهای اقماری تهران
» برگرفته از وبلاگ میبد شناسی چکیده ی دفتر چهارم چهل گفتار درمردم شناسی میبد . نویسنده محمد سعید ج
» سفرنامه مردم شناختی بافق برگرفته ازوبلاگ انسان شناسی یزد
» شيوه ی حفرقنات برگرفته از وبلاگ قنات شناسی
» سفرنامه ی مردم شناختی مهریز (نگاهی به مردم نگاری مهريز) برگرفته از وبلاگ "انسان شناسی یزد"
» نخل بندی و نخل گردانی درمیبد - برداشت از وبلاگ انسان شناسی یزد
» طایفه براهویی(سیستان وبلوچستان ) از وبلاگ انسان شناسی سیستان
» طایفه ی صیادی - برگرفته از وبلاگ " انسان شناسی سیستان "
» یک قصه ازقصه بچه های میبد
» طایفه نارویی
» زن بلوچ وخون بست
» نقش پنهان زن درگستره پنج قرن تاریخ بلوچ
» وبلاگ های من
» دنباله آئین های مذهبی سمنان
» دنباله تعزیه خوانی
» دنباله تعزیه خوانی
» هشتگرد
» گذری به مردم شناسی سمنان . برداشت ازوبلاگ "هزارنکته مردم شناسی ازهزارنقطه ایران"





موضوعات
سفرنامه مردم شناختی ساوجبلاغ
تعزیه خوانی درسمنان
دنباله ی تعزیه
سمنان
آیین های مذهبی
بلوچ
نقش پنهان زن بلوچ
زن بلوچ وخون بست
طایفه ی نارویی وازدواج سیاسی
نخل گردانی
نخل بندی ونخل گردانی درمیبد
قصه
قصه بچه های میبد
طوایف سیستان
طایفه صیادی
طایفه براهویی
نخل بندی ونخل گردانی در میبد
پيوندها


میبدشناسی انسان شناسی عشایر وطوایف ایران انسان شناسی سیستان انسان شناسی بلوچ انسان شناسی یزد مردم نگاری میبد هزارنکته مردم شناسی ازهزار نقطه ایران قنات شناسی کیت اگزوز زنون قوی چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مردم شناسی و آدرس 213254.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

پيوندهاي روزانه

انسان شناسی عشایروطوایف ایران
مردم شناسی میبد
هزارنکته مردم شناسی ازهزارنقطه ایران
قصه بچه های میبد
انسان شناسی یزد
انسان شناسی سیستان
انسان شناسی بلوچ
کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون

 

فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

طراح قالب

Power By:LoxBlog.Com & NazTarin.Com